Saturday, June 2, 2012


گفت و گوی فرهنگ با مرتضی مشتاقی

گفت و گوي اختصاصی «فرهنگ» با مرتضی مشتاقی، بازيگر و کارگردان تئاتر
و از بنيانگذاران «انجمن هنر و ادبيات»

پرسشگر:  بهمن دوستدار (سردبیر نشریه ی فرهنگ)
خوانندگان گرامی فرهنگ،
در ادامه ی کوشش هایمان برای معرفی چهره های خدمتگذار جامعه در عرصه های فرهنگی و اجتماعی، اینبار گفت و گویی داریم با آقای مرتضی مشتاقی، بازیگر و کارگردان تئاتر و از بانیان اصلی «انجمن هنر و ادبیات.

بهمن دوستدار:  آقای مشتاقی با تشکر فراوان از اینکه دعوت ما را برای این مصاحبه پذیرفتید، لطفاً کمی در باره ی خودتان و چگونگی آشنایی تان با تئاتر بگویید تا خوانندگان فرهنگ بیشتر با چهره ی شما و فعالیت های هنری تان آشنا شوند.
مرتضی مشتاقی:  من، مرتضی مشتاقی، در یکی از جنوبی ترین نقاط شهر تهران به دنیا آمدم؛ در شهرکی به نام 13 آبان (نُهم آبان سابق) بزرگ شدم. این شهرک چون دولتی و محل سکونت کارمندان دولت بود، از کتابخانه و برخی امکانات تفریحی برخوردار بود که آن را از محله های اطراف متمایز می کرد.  کتابخانه ی محل چند گروه هنری در زمینه های موسیقی، فیلمبرداری، تئاتر و … را زیر پوشش خود داشت.  من یازده ساله بودم که وارد گروه تئاتر کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان شدم.  در آنجا متوجه شدم که چقدر شیفته ی تئاترم.  این است که با علاقه مندی تمام شروع به مطالعه در باره ی نمایشنامه و تئاتر کردم و پرسش هایم را هم بطور مرتب با مربی تئاترمان مطرح می کردم.
یکی دو سال بعد کلاس تئاتر دیگری در «مرکز نوجوانان» باز شد.  دست اندرکاران تئاتر این مرکز قصد داشتند نمایشی را به روی صحنه ببرند و برای اجرای یکی از نقش ها به بازیگری نوجوان نیاز داشتند.  من قدم پیش گذاشتم و آنها هم مرا برای اجرای این نقش پذیرفتند.  در کلاس بازیگری مربوطه هم حضور می یافتم.  بنابراین همزمان به دو کلاس تئاتر می رفتم و در رابطه با همین مراکز هنری بود که فعالیت هنری ام در عرصه ی تئاتر را به صورت جدی شروع کردم.
به این ترتیب، در حالی که پانزده شانزده سال بیشتر نداشتم، در اثر علاقه ای که داشتم و پشتکاری که به خرج می دادم با بسیاری از سیستم های تئاتری دنیا آشنا شده بودم؛ برای مثال تکنیک های تئاتر استانیسلاوسکی، برتولد برشت، و برخی دیگر از بزرگان عرصه ی تئاتر.  در این زمان بطور غیرمستقیم با تئاتر آناهیتا در ارتباط بودم؛ در واقع از طریق مربی مان که در آنجا هم فعالیت هنری داشت.
دو سه سال بعد، در حالی که 18 سال بیشتر نداشتم در هر دو مرکز نامبرده به عنوان مربی تئاتر استخدام شدم و نمایشنامه نویسی را هم شروع کردم.  در طی این مدت با شماری از دانشجویان دانشکده ی هنرهای زیبا و دراماتیک تهران هم آشنا شده بودم و در ضمن بحث و صحبت و تبادل نظر با آنها در زمینه ی تئاتر، هر آنچه را که امکان داشت، با شور و عشق فراوان می آموختم.  در همین دوران بود که قصه ی «حقیقت و مرد دانا» ی بهرام بیضایی را به صورت نمایشنامه عرضه کردم و بعد هم دو نمایشنامه ی دیگر به نام های «انگل ها» و «سیاه گوش» را نوشتم.  پس از آن داستان های «24 ساعت در خواب و بیداری» و «ماهی سیاه کوچولو» ی صمد بهرنگی را به صورت نمایشنامه در آورده و به روی صحنه بردم.  «ماهی سیاه کوچولو» در تئاتر شهر تهران اجرا شد. در سال های بعد هم نمایشنامه های دیگری را کارگردانی کردم.  علاقمندان برای آشنایی با سیر فعالیت های تئاتری ام می توانند از وبلاگم mortezamoshtaghi.blogspot.ca  بازدید بفرمایند.
در واقع از سال 55 تا 60 به صورت حرفه ای در زمینه های بازیگری و کارگردانی تئاتر و نمایشنامه نویسی کار می کردم و در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان و همینطور در مرکز جوانان مربی تئاتر بودم.  در طی این سال ها با گروه های تئاتری مختلفی همکاری داشتم و برنامه هایمان را در تالار رودکی، تئاتر شهر، اداره ی برنامه های تئاتر و سالن های نمایشی معتبر دیگر به نمایش می گذاشتیم.
پس از انقلاب دست به تجربه ی نمایش های خیابانی و مستند زدم.  در مجموع، حدود یازده نمایشنامه خیابانی نوشتم و یک تئاتر مستند به نام «زندان اطفال» هم ساختم.  در زمینه ی تئاتر مستند، «زندان اطفال» پس از » عباس آقا، کارگر ایران ناسیونال» ساخته ی سعید سلطانپور، دومین کار جدی بود که انجام می شد.
از سال 60 دیگر به من اجازه ی کار ندادند و بطور غیررسمی عذرم را خواستند.  اوضاع و جو سیاسی کشور طوری بود که من دیگر امکان کار هنری و حتی کار عادی را نداشتم و امکان دستگیری و زندانی شدنم هم وجود داشت.  این است که به فکر خروج از ایران افتادم.
- آقای مشتاقی، از ایران که خارج شدید، مستقیماً به کانادا آمدید یا ابتدا به جای دیگری رفتید؟  و در خارج کشور چگونه فعالیت های هنری تان را پی گرفتید؟
- من پس از آنکه به ناگزیر از ایران خارج شدم، به یونان رفتم و حدود یک سال در آنجا زندگی کردم.  در آنجا هم با گروهی از پناهندگان ایرانی یک گروه تئاتری راه انداختم و نمایشی به نام «رهایی پرندگان صلح و آزادی» را به صورت نور و تصویر در تئاتر آکروپلیس اجرا کردیم.  بخاطر این اجرا از طرف سازمان ملل دیپلم افتخاری هم به ما اهدا شد.
سال 89-1988 بود که به کانادا آمدم.  در اینجا باید برای تامین مخارج خانواده کار می کردم و همزمان، زبان انگلیسی را هم یاد می گرفتم. این است که در کنار کار و کلاس درس، اوقات فراغت اندکی را که داشتم به فعالیت تئاتری اختصاص می دادم.  در همان زمان ها دو گروه تئاتر راه اندازی کردم که یکی از آنها برای کودکان و نوجوانان بود و دیگری برای بزرگسالان که با آنها چند نمایش هم به صحنه بردم از جمله نمایش «بچه ها بیایید با هم گل بکاریم» (مخصوص کودکان و نوجوانان) و نمایشنامه ی «بشنو از نی» (مخصوص بزرگسالان).
- آیا با توجه به امکانات موجود در کانادا هیچوقت به فکر ورود به دانشگاه برای تکمیل آموخته هایتان در زمینه ی تئاتر به صورت آکادمیک افتادید؟
- بله.  من همزمان با کوشش های شخصی ام برای یادگیری هرچه بیشتر، به دانشکده هم رفتم و رشته ی تاریخ تئاتر را به پایان رساندم.  در آنجا به همراه دانشجویان دانشکده نمایشنامه ای را هم اجراکردیم.  دانشکده این نمایشنامه را که من نوشته بودم از میان همه ی نمایشنامه های نوشته شده در سراسر بریتیش کلمبیا برای اجرا انتخاب کرد و کارگردانی آن را هم بر عهده ی خودم گذاشتند.  خود دانشکده هم نقش تهیه کننده را داشت.  من این نمایشنامه را با کمک C. J. Hoffman به اجرا درآوردم.
متاسفانه چندی پس از اجرای این نمایشنامه دچار سکته ی قلبی شدم و به همین دلیل برای پنج یا شش سال از مسائل هنری دور افتادم.  بعدها که حالم بهتر و اوضاعم روبه راه تر شد، دوباره به فعالیت هنری روی آوردم.
یک نمایشنامه ی مستند به نام «نوعی از هنر – نوعی از اندیشه» در رابطه با زندگی سعید سلطانپور، و پس از آن هم نمایشنامه ای به نام «ماسک» را به روی صحنه بردم.
در کل از زمان خروج از ایران هر زمان که وقت بوده به تئاتر پرداخته ام.  در این رابطه از هیچگونه تامین مالی برخوردار نبوده ام و تا به حال همه ی هزینه ها را هم خودم تقبّل و تامین کرده ام.  علاقه ی شخصی ام به این رشته ی هنری باعث شده است که آن را مجدّانه و مصرّانه دنبال کنم.

- آقای مشتاقی، استقبال هموطنان ایرانی ساکن شهرمان از نمایشنامه هایی که تاکنون به روی صحنه برده اید را چگونه ارزیابی می کنید؟
- نمایشنامه هایی که در خارج از کشور اجرا می شود و اصطلاح «تئاتر مهاجر» برای آن به کار می رود، مشکلات خاص خود را دارد.  برای مثال مشکل نبودِ تهیه کننده، کمبود بازیگر، و بعضی دشواری های دیگر.  تازه پس از حل این مشکلات و انجام تمرینات و تهیه ی مقدمات، تنها می توانیم یک اجرا داشته باشیم چرا که جامعه ی ایرانی نسبتا کوچک است و علاقمندان تئاتر هم هنوز چندان پرشمار نیستند.  البته در صورتی که سالن کوچک باشد و ظرفیت آن محدود باشد، شاید بشود یک نمایشنامه را در اینجا هم دو یا سه بار اجرا کرد اما یک تهیه کننده با توجه به هزینه ی کار و بویژه گرانی اجاره ی سالن، ترجیح می دهد که اجرا یک بار در سالن بزرگتری صورت بگیرد.  کمبود وقت و گرفتاری های شخصی و شغلی بازیگران هم از معضلات دیگر است.  معمولا وقتی یک اجرا داشته باشیم، سالن پُر می شود اما خستگی کارگردان و بازیگران از تنشان به در نمی رود.  زمانی تصمیم گرفتیم که کار را در شهرهای دیگری هم به اجرا درآوریم.  برای مثال «بشنو از نی» را به سیاتل و تورنتو بردیم اما واقعیت این است که درآمد حاصله تنها هزینه ی سفرمان را تامین کرد.  خوشبختانه با گسترش شمار مهاجران در شهرهای وابسته به ونکوور بزرگ – مانند نورت ونکوور، کوکیتلام، پورت مودی  –  و شهر ویکتوریا، امکان اجرای یک نمایشنامه در دو دو یا سه نقطه ی مختلف دارد فراهم می شود.  در گذشته، تورنتو نزدیکترین شهر دوم برای اجرای نمایشنامه بود.  به هر رو، تئاتر مهاجر هنوز در این رابطه با مشکلات خاصی مواجه است که امیدواریم در آینده گشایشی حاصل شود و از دامنه ی این مشکلات کاسته شود.
- آیا شما به زبان انگلیسی هم نمایشنامه هایی را اجرا کرده اید؟
- در زمان تحصیل در دانشکده در زمینه ی تاریخ هنر، نمایشی به نام Nightmares of a Cab Driver را به زبان انگلیسی و با ترکیبی از بازیگران فارسی زبان و انگلیسی زبان به روی صحنه بردم.  این نمایشنامه 15 شب متوالی در دانشکده اجرا شد و یک اجرا هم در سالن سنتنیال نورت ونکوور داشتیم.  از آنجایی که حضور مخاطبان انگلیسی زبان به یک اجرا خلاصه نمی شود، می توان اجراهای متعددی از یک نمایشنامه داشت.
- آیا در حال حاضر گروه تئاتری خاص و متشکلی را سرپرستی می کنید؟
در سال 1988 یک گروه تئاتر به نام «گروه تئاتر آینه» را راه اندازی کردیم.  تعداد انگشت شماری از بازیگران در کنار هم مانده ایم و همکاری هایمان را ادامه می دهیم.  تا به حال هم حدود ده نمایشنامه ی مختلف را اجرا کرده ایم.
- آقای مشتاقی گرامی، اجازه بدهید کمی هم در باره ی بخش دیگری از فعالیت های فرهنگی تان در ونکوور کانادا، یعنی در باره ی «انجمن هنر و ادبیات» که شما بانی آن بوده اید و دو سالی از آغاز فعالیت های آن می گذرد، صحبت کنیم.  بفرمایید که چطور شد به فکر ایجاد این انجمن افتادید.
- راستش را بخواهید، در ابتدا قصد خاصی برای ایجاد چنین انجمنی وجود نداشت. این انجمن در واقع حاصل یک اتفاق بود.  قضیه از این قرار بود که هرازگاه در خانه مهمانی هایی برپا می کردیم که در آنها شماری از دوستان هنرمند و شاعر و نویسنده حضور می یافتند. در ضمن این مهمانی ها کارهایمان را برای همدیگر می خواندیم و آنها را مورد بحث و بررسی قرار می دادیم.  کم کم این مهمانی ها نظم خاصی پیدا کرد و شبیه جلسه های فرهنگی شد.  بازتاب مثبت این جلسات در بیرون باعث شد که کسان دیگری هم ابراز علاقه کردند که به ما بپیوندند.  کم کم شمار شرکت کنندگان به 40 نفر و بیشتر رسید و دیدیم که دیگر برگزاری جلسه با این تعداد شرکت کننده در خانه ممکن نیست.  این است که به فکر افتادیم در کامیونیتی سنتر (Community Centre) جایی بگیریم و این جلسات را به صورت ماهانه و مرتب برگزار کنیم.    در باره ی تامین هزینه های این کار هم صحبت کردیم و قرار شد که هر نفر 5 دلار برای برگزاری این جلسات ماهانه بپردازد.  به قول بعضی دوستان اگر قرار بود در یک کافی شاپ هم دور هم جمع شویم هر کس ناگزیر بود حداقل دو دلار خرج کند.
- آقای مشتاقی، استنباط من از گفته های بعضی از دوستان در انجمن هنر و ادبیات این است که شما را به عنوان پایه گذار اصلی این انجمن می شناسند.
- این نظر لطف دوستان است و چنین برداشتی شاید به این خاطر است که اولین گردهمایی هایمان از خانه ی من شروع شد و علاوه بر آن من کوشش زیادی برای سازماندهی کار و تامین تدارکات مورد نیاز می کردم چرا که دلم نمی خواست جمع از هم بپاشد.
- آیا تشکیل این انجمن در بالا بردن بازدهی و کیفیت کار جمع تاثیر مشخصی داشته است.
همینطور است.  وجود این انجمن باعث گسترش ارتباطات ما شده است؛ برای مثال ارتباط با نشریات و رسانه های دیگر و همینطور با نویسندگان و شاعران و هنرمندان دیگرِ ساکن ونکوور.  از این میان افراد جدیدی به جمع ما می پیوندند.   با توجه به پیشرفت کار و گسترش ارتباطات، تصمیم گرفتیم که هر سه ماه یک بار یک کار اجرایی در زمینه های ادبی و هنری داشته باشیم.  اما دیدیم که مواد خام برای کار آنقدر فراوان در اختیار داریم که دچار کمبود وقت می شویم.  این است که تصمیم گرفتیم کار را کمی جمع و جورتر پیش ببریم و در هر برنامه کمابیش بر روی عرصه ی ادبی یا هنری بخصوصی تمرکز کنیم.
همچنین، به این نتیجه رسیدیم که بهتر است سالی یک بار یک چهره ی فعال در عرصه های هنر و ادبیات را انتخاب کنیم و برنامه ای برای معرفی و بزرگداشت وی داشته باشیم.  تا کنون دو برنامه از این دست داشته ایم. اولین برنامه مربوط به بزرگداشت عبدالقادر بلوچ، نویسنده و طنزپرداز خوب شهرمان بود و برنامه ی دوم هم بزرگداشت داستان نویس نامدار، آقای نسیم خاکسار بود که چندی پیش برگزار شد.
خوشبختانه تا به حال کسانی که در این برنامه ها شرکت کرده اند در مجموع از نظم و سبک کار و نحوه ی اجرای آنها خوششان آمده است.  من فکر می کنم از آنجایی که این برنامه ها از دل برآمده اند و نه برای نفع شخصی، بر دل ها نشسته اند.  به همین جهت، مردم از این برنامه ها استقبال کرده و انجمن را مورد حمایت خود قرار می دهند.
این را هم اضافه کنم که با گذشت حدود دو سال و شش هفت ماه از تاسیس انجمن هنر و ادبیات، جمع از حالت محفلی گذشته بیرون آمده است، اما سازماندهی خشک و اداری ندارد.  هر زمان که قرار است برنامه ای برای اجرا آماده شود، ما در جلسات انجمن نیازها را مطرح می کنیم و هر یک از اعضاء با توجه به توانایی های خود گوشه ای از کار را می گیرد و در همآهنگی با دیگران بخشی از این نیازها را برآورده کرده و کمک می کند که کار با موفقیت به انجام برسد.
ما تا به حال چهار جلسه ی عمومی داشته ایم.  علاوه بر آن هر ماه هم جلسه ی خصوصی اعضاء انجمن را داریم که در آن به بررسی کار هنرمندان و نویسندگان می پردازیم.  وب سایت انجمن هم راه اندازی شده و در طی همین مدت جهانی شده و بازدیدکنندگان فراوانی از سراسر جهان دارد. این وب سایت بطور مرتب به روز شده و بیش از پیش مقالات و اشعار و خبرهای ادبی و هنری جالب به آن اضافه می شود.
دوستی از من پرسید: «تا کجا خیال دارید پیش بروید؟».  گفتم تا هر جا که بشود پیش رفت و تا زمانی که دوستان با هم باشند و دست در دست همدیگر کار را به پیش ببرند.
- آقای مشتاقی، آیا این تصور درستی است که انجمن هنر و ادبیات بیشتر متشکل از فعالین سیاسی گذشته بویژه از طیف چپ است؟
- ما حول محور هنر و ادبیات جمع شده ایم. از این رو، هر کس با هر عقیده و اندیشه ای می تواند به جمع بپیوندد بی آنکه به اندیشه و عقیده ی او بی احترامی شود.  این نوع بینش که انسان را بر حسب باورهای مختلف مدهبی و سیاسی تقسیم بندی و آنها را از هم جدا می کند، خود زاده ی فقر فرهنگی است که مانع ارتباط سالم انسان ها با یکدیگر و در نتیجه درجا زدن در فقر فرهنگی می شود.
متاسفانه جامعه ی ما از فقر فرهنگی رنج می برد.  البته این امر مختص ما نیست و جوامع دیگری هم دچار آن بوده اند.  برای مثال، جوامع اروپایی توانستند در دوران رنسانس تا حدودی بر فقر فرهنگی خود غلبه کنند.  یکی از مهمترین کارهایی که آنها کردند گسترش حجم ارتباطات میان شهروندان بود، آنهم بدون توجه به عقیده ی سیاسی و دینی افراد.  ما هم باید چنین راهی را در پیش بگیریم و یاد بگیریم که به حرف هم گوش کنیم، آن را نقد و بررسی کنیم بی آنکه گرفتار پیشداوری یا مطلق گرایی شویم.
خوشبختانه انجمن هنر و ادبیات خیلی خوب در این مسیر قدم برداشته و در آن همه گونه افراد، اعم از سیاسی و غیرسیاسی با گرایش های متفاوت وجود دارند، از چپ گرفته تا راست، از لیبرال گرفته تا درویش مسلک و غیره.  ما با همه ی تفاوت هایمان پذیرفته ایم که در کنار هم بنشینیم و به پدیده های هنری – ادبیِ هم گوش کنیم و آنها را بررسی کنیم.  شاید اگر بیست سال پیش می خواستیم این کار را بکنیم، موفق نمی شدیم و این افراد حاضر نمی شدند دور هم جمع شوند.  اما زمانه عوض شده و ما به راه بهتری افتاده ایم و برای تکثر و تنوع اندیشه ها و آراء ارزش و احترام قائلیم.  مقالات موجود در سایت انجمن هنر و ادبیات هم تنوع اندیشه ها و دیدگاه ها در جامعه را منعکس می کنند.
تاکید می کنم که رشد فرهنگی ما از زمانی آغاز خواهد شد که یاد بگیریم به عقاید مختلف احترام بگذاریم و حرف یکدیگر را بشنویم و آن را نقد و بررسی کنیم.
- به نظر می رسد که تاکنون در زمینه ی ادبیات، انجمن بیشتر بر روی شعر و ادبیات نو متمرکز بوده است.  آیا قصد آن را دارید که برای مطالعه و بررسی شعر و ادبیات کلاسیک ایران هم جایی در برنامه های آینده تان در نظر بگیرید؟
- درست است که تا به حال اینطور بوده، اما در این رابطه هیچگونه تصمیم گیری خاصی در میان نبوده است.  کلاً علاقه ی اعضاء حکم می کند که روی چه چیزی بیشتر دست بگذاریم.  بنابراین هیچ دلیلی برای عدم پرداخت به شعر و ادبیات کلاسیک ایران در برنامه های آینده ی انجمن هنر و ادبیات وجود ندارد.  از قضا انجمن در حال حاضر دارد روی دو مسئله کار می کند: یکی در باره ی ملک الشعرا بهار و دیگری در باره ی مشتاقعلی شاه.
این را هم در نظر داشته باشید که ما به صرف جذب تماشاچی بیشتر برنامه ریزی نمی کنیم، بلکه مایلیم زمینه ی فعالیت های انجمن را بیش از هر چیز خواست و علاقه ی اعضای آن تعیین کند. نکته ی جالب آن است که تنوع زیادی که از نظر سلیقه و دیدگاه میان اعضاء انجمن وجود دارد، خودبخود به تنوع برنامه های آن می انجامد.
- آقای مشتاقی گرامی، انجمن هنر و ادبیات در حال حاضر چند عضو دارد و شرایط عضویت برای خواستاران عضویت کدامند؟
- انجمن در حال حاضر نزدیک به چهل عضو دارد که هر کدام به شکلی با کارهای ادبی و هنری در ارتباط هستند.  افراد باتجربه ای چون استاد محمد محمدعلی، فرامرز پورنوروز، عبدالقادر بلوچ، علی نگهبان و … در میان اعضای این انجمن هستند.
انجمن هیچگونه محدودیتی برای کسانی که بخواهند عضو شوند و در جلسات شرکت بکنند ندارد.  همینقدر که به یکی از عرصه های ادبی یا هنری علاقه مند باشند کافی است و می توانند به جمع ما ملحق شوند.  برای تماس با ما هم می توانند از طریق وب سایت، و آدرس ایمیل، و یا شماره ی تلفن انجمن با ما تماس بگیرند.
ما عموماً یکشنبه ی آخر هر ماه یک جلسه داریم.  علاقه مندان می توانند حتی مستقیماً به این جلسات بیایند.  البته توصیه ی ما به این دوستان این است که ترجیحاً پیش از جلسه با ما تماسی بگیرند تا اگر روز، ساعت و یا محل جلسه تغییر کرده باشد، بتوانیم اطلاعات جدید در این زمینه را در اختیارشان بگذاریم.
- آقای مشتاقی، رابطه ی انجمن هنر و ادبیات با دیگر انجمن های هنری و ادبی ایرانی شهر چگونه است؟ 
- هیچ مشکلی در این رابطه وجود ندارد.  اعضاء انجمن آزادند که در برنامه های هر انجمن دیگری که مایلند شرکت کنند.  برای مثال شماری از اعضای انجمن هنر و ادبیات به دعوت انجمن حافظ در برنامه های آن شرکت می کنند و آثارشان را در آنجا ارائه می دهند.
البته توجه داشته باشید که کار انجمن ما با کار بعضی انجمن های دیگر قدری فرق می کند.  برای مثال، ما آثار هنرمندان و نویسندگان – از جمله آثار اعضای انجمن – را مورد بحث و بررسی قرار می دهیم و ساعت ها راجع به آنها صحبت و تبادل نظر می کنیم؛ کاری که دیگر انجمن ها انجام نمی دهند.
- برنامه های ادبی بیشتر در کوکیتلام برگزار می شوند، از جمله برنامه های انجمن هنر و ادبیات و انجمن حافظ.  برای شمار نه چندان کمی از هموطنان که در نورت ونکوور، مرکز شهر ونکوور و بعضی نقاط دیگر زندگی می کنند رفت و آمد به کوکیتلام با توجه به لزوم صرف وقت بسیار و دوری مسافت، سخت و گاه ناممکن است.  آیا به فکر این بوده اید که گاه برنامه هایتان را در این نقاط هم برگزار کنید؟
- در حال حاضر اکثریت اعضای انجمن ساکن کوکیتلام و نواحی اطراف آنند.  علاوه بر آن شهرداری کوکیتلام خیلی با ما همکاری می کند و برای اجاره ی محل اجرای برنامه تخفیف های ویژه ی گروه های غیرانتفاعی را برایمان در نظر می گیرد.  این امر تداوم کار ما را تا حدود زیادی تضمین می کند و به ما قدرت تحرک بیشتری می دهد.  اما اگر دوستانی در نقاط دیگر، برای مثال نورت ونکوور، جا و امکانات دیگر را فراهم کنند و از ما بخواهند که در آنجا برنامه اجرا کنیم، با کمال میل و بدون هیچ چشمداشت مالی این کار را خواهیم کرد.  ما با این شرایط حتی حاضریم در شهرهای ویکتوریا و سیاتل هم به رایگان برنامه به اجرا بگذاریم.
- لطفا» کمی هم در باره ی برنامه هایی که در آینده ی نزدیک برگزار خواهید کرد، بگویید.
- در 29 سپتامبر برنامه ای از گروه موسیقی اصیل طنین – که در کوکیتلام شکل گرفته – را ارائه خواهیم کرد.  این دوستان بر روی شعرهای ملک الشعرا بهار کار کرده اند.  در این برنامه ابتدا زمینه ی پیدایش و دلیل سرایش هر شعر توضیح داده خواهد شد و سپس آن شعر با موسیقی توسط گروه اجرا خواهد شد.
- آقای مشتاقی گرامی، در پایان اگر نکته ی دیگری به نظرتان می رسد، بفرمایید.
- در پایان، مایلم ابراز امیدواری کنم که مطلق گرایی هر چه زودتر از جامعه ی ما رخت بربندد و آدم ها با نگاهی باز کنار هم بنشینند و رابطه ای سالم با یکدیگر برقرار کنند، حتی با دانستن اینکه طرف مقابل شان مثل آنها فکر نمی کند و یا حتی کاملاّ متضاد با آنها می اندیشد.  اینگونه ارتباطات به حل بسیاری از مشکلات ما خواهد انجامید.  (پایان)

میراث 

کاری از مرتضی مشتاقی
May 2012 
Vancouver - Canada
بمناسبت درگذشت پرویز شهریاری