Saturday, May 25, 2013
Tuesday, May 21, 2013
نگاهی به« موسیقی – نمایش هفت ترانه ی قدیمی»/ مرتضی مشتاقی
نگاهی به« موسیقی – نمایش هفت ترانه ی قدیمی»
نویسنده وکارگردان : محمد رحمانیان
مرتضی مشتاقی
همواره موفق ترین نمایشنامه نویسان جهان از تئوری « عناصر نمایشی» پیروی می کنند. تئوری نمایشی بیشتر از دوهزار سال پیش در یونان توسط ارسطو پایه گذاری شد. این عناصر در شش قسمت بیان شده است.
1- موضوع
2- طرح
3- شخصیت
4- زبان
5- موسیقی
6- منظره
1- موضوع ( (Thought – Theme – Ideas – (اندیشه – تم – ایده ها)
اگر چه در ظاهر، موضوع هفت حکایت مختلف، در هفت صحنه، ساختمان اصلی نمایش« هفت ترانه ی قدیمی» را می ساخت، اما ارتباط ظریف و شاعرانه ای هم بین صحنه ها برقرار بود. موضوع هر هفت صحنه به زنان معاصر ایران تعلق داشت. تنهایی و دلتنگی، ترس و وحشت، بی عدالتی و فرار از شرایط موجود، تم اصلی حکایتها بود.
صحنه اول – زنی که نامش سلطان است و برخلاف اسمش زندگی فلاکت باری در متروی صادقیه تهران دارد، از تنها دوستش سخن می گفت که عادت داشت جوراب ساقه بلند مردانه بپوشد. می گفت که دوستش عاشق مردی شد و با او به کانادا سفر کرد و برای همیشه او را تنها گذاشت. او در ادامه از یک تصادف سخن به میان آورد. از زنی گفت که در ریل قطار متروی تهران له شده بود و جوراب ساق بلند مردانه هم به پا داشت. سلطان خانم، در رویای خود، مرگ دوستش را باور نداشت، اما می دانست که تنها شده است.
صحنه دوم – شقایق در عشق شکست خورده بود و از همسرش جدا شده بود. در ترمینال چا لوس نوشهر منتظر بود تا به شمال سفر کند. می خواست به کانادا مهاجرت کند تا زندگی جدیدی را آغاز کند، اما از تنهایی می ترسید و نمی دانست چه باید بکند.. در این گیر و دار هم، تلفن دستی اش را در مترو گم کرده بود. سلطان خانم آنرا پیدا کرده بود. شقایق هم مثل سلطان خانم تنها شده بود. او از تنهایی می گریخت و به رویاهایی که در ذهن داشت (سفر به کانادا) پناه می برد.
صحنه سوم – زنی ارمنی با کار مداوم در کافه نادری پیر شده بود. باور دارد که یک صندلی در این کافه بد شوم است. هر کس روی آن بنشیند، مرگ به سراغش می آید. از صادق هدایت و دیگران می گوید که روی همین صندلی نشستند و با مرگ روبرو شدند. زن تنهاتر از آن است که به فردا امیدوار باشد. حالا او تصمیم خود را گرفته است. فرار از تنهایی و خلاصه، روی همان صندلی شوم می نشیند تا…………
موضوع ها از دل واقعیات انتخاب شده است که صحنه های مختلف آن، از زمان و مکانی مشخص حکایت می کند. نمایش به شرایط اجتماعی معاصر ایران می پردازد. این نوع نمایش در ژانر رئالیست قرار می گیرد.
2- طرح (plot) و تئاتر مهاجر
طرح اجرایی نمایش ساده ولی تیزبینانه ریخته شده است. سه بازیگر با منولوگ و دیالوگهای خود هفت صحنه مختلف را می سازند. مابین صحنه ها از گروه موسیقی استفاده می شود تا ترانه ای کامل را اجرا کنند. بجای دکور از فیلم مکانهای مشخص (بر پرده بزرگ) استفاده می شود . این نوع طرح ، موانع تئاتر مهاجر را بخوبی پشت سر می گذارد. تئاتر مهاجر مشکلات خاص خود را دارد. نبود بازیگر حرفه ای (به معنایی که از نظر مالی تامین شده باشد) و در نتیجه مشکل هماهنگی بازیگران برای تمرین، نبود مکان تمرین مطلوب (که گران است) و مهمتر از همه کمبود تماشاچی، که با یک اجرا در یک شهر ، همه چیز تمام می شود. رحمانیان (با آنکه مهاجر نسبتا جدیدی است) با طرحی که در نمایش « هفت ترانه قدیمی» به کار می گیرد. نشان می دهد که با تیزهوشی، مشکلات را دیده است و برای موانع برنامه دارد. در طرحی که او ریخته است، امکان تمرین های فردی بازیگران بالا می رود و در نتیجه تمرین در محلی کوچک امکان پذیر می شود. مشکل هماهنگی بخاطر وجود فقط سه بازیگر ، کمتر می شود. از طرف دیگر با ادغام «موسیقی – نمایش» تماشاچی بیشتری را میتواند جذب کند.
3 - شخصیت (Characters)
رحمانیان برای کامل کردن طرح نمایش خود، به سراغ شخصیتهای مختلف در جامعه ایران می رود . هفت شخصیت خاص انتخاب می کند که همگی زن هستند. زنانی که زیر فشار بی عدالتی و فقر فرهنگی، هوایی برای نفس کشیدن ندارند. چه مصی بی کس (در صحنه پنجم) و چه فقیهه خانم که دکتر پزشک قانونی بود (صحنه ششم) حتا ترانه خانم که هنرجوی هنرستان موسیقی بود (صحنه هفتم). اگر چه هر شخصیت نام و مشخصات خاص خود را داراست و از قشر و طبقه خاصی است، اما درد همه آنها یکی است. شرایط خفقانبار اجتماعی و فقر فرهنگی چنان بر دوششان سنگینی می کند که ترس و وحشت تنها یار نزدیکشان می شود. تنها دلخوشی آنها آرزوهایی است که فقط در ذهن پرورش داده اند. انگار راه گریزی هم از این مخمصه پیدا نمی شود. رحمانیان با پرداختن به هفت شخصیت مختلف، یک شخصیت تیپیک از وضعیت زن معاصر ایران، در ذهن تماشاگر می پروراند بی آنکه لحظه ای با ویژگی های تیپیک سازی ، خود را درگیر کرده باشد.
4- زبان (Language)
واژه هایی که برای یک شخصیت نمایشی از طرف نمایشنامه نویس انتخاب میشود و بازیگر آنرا در دیالوگ ها به کار می گیرد، معرف شخصیت آفریده شده است. این واژه ها می بایست منطبق با شخصیت مذکور باشد. مثلا واژه هایی که برای شخصیت یک پزشک انتخاب می شود بسیار متفاوت است با واژگانی که برای شخصیت یک کارگر مکانیک. کار در همینجا به پایان نمی رسد . هرقدر نمایشنامه نویس شناخت کاملتری از زندگی و ویژگی های شخصی شخصیتهای نمایش اش داشته باشد، بهتر و قوی تر می تواند واژه های مناسبتری برای دیالوگ آنها انتخاب کند و مجهز به زبان قویتری در نمایش می شود. بدیهی است که هر نمایشنامه نویس در این مورد استایل یا روش مخصوص به خود را دارد.
در «موسیقی – نمایش هفت ترانه ی قدیمی» ما بیشتر شاهد مونولوگ بودیم تا دیالوگ . منولوگها خطاب به تماشاچی (با استفاده از تکنیک فاصله گذاری) گفته می شد، مثل درد دل کردن کسی که سنگ صبوری یافته باشد، ساده و بی آلایش. زبان عامیانه ای که انتخاب شده بود به راحتی با تماشاچی ارتباط برقرار می کرد. واژه ها ی انتخاب شده با شخصیتهای نمایش کاملا منطبق بودند.
5- موسیقی (Music)
استفاده از موسیقی در نمایش قدمتی طولانی دارد. با نیم نگاهی به نمایش های سنتی ایران، و نقش موسیقی در آنها، علاوه بر اثبات قدمت موسیقی در نمایش، به درک ظریفی از چگونگی همکاری نمایش و موسیقی هم می توان دست یافت. در تعزیه و سیاه بازی با آنکه موسیقی نقش بزرگی ایفا می کند، ولی همواره در خدمت نمایش است. شیپور و طبل تعزیه وقتی به صدا در می آید که رزم آغاز می شود؛ کسی کشته می شود و یا سفر(رفتن) از مکانی به مکان دیگر در میان است. کمانچه و تنبک گروه موسیقی سیاه بازی هم وقتی نواخته می شود که صحنه ای عوض می شود (در حد تعویض صحنه) یا شخصیتهای نمایش در فضای شاد و یا غمناک به سر می برند و یا… اما چه در تعزیه و چه در سیاه بازی، زمانی که موسیقی نواخته می شود نمایشگر در میدان صحنه حضور دارد و موسیقی در ارتباط تنگاتنگ لحظه موجود نواخته می شود. به بیان دیگر در طول اجرا، موسیقی یاری دهنده نمایش است و این نمایش است که همیشه (در همه لحظه ها) برجسته باقی می ماند.
تئاتر مدرن و معاصر نیز از موسیقی استفاده می کند. از ارکستر های بزرگ هم سود می جوید، اما از برجسته شدن خود نمایش نمی کاهد. بطور مثال، نمایش «هوریاتی ها و کوریاتی ها» اثر برتولت برشت که در سال 1358 در تالار رودکی به کارگردانی حمید مظفری به صحنه رفت، از ارکستر سنفونیک بزرگ همان تالار استفاده کرد. گروه موسیقی پشت یک دیوار توری قرار داشت که با روشن شدن چراغهای داخل اتاق توری، ارکستر نمایان می شد و با خاموش شدن چراغها، گروه موسیقی محو می شد. با آنکه در طول نمایش گروه موسیقی فعالانه در تولید افکت های صوتی شرکت داشت و فعالانه از آغاز تا پایان، نمایش را همیاری می کرد، اما موسیقی بر نمایش غالب نبود بلکه موسیقی کاملا در خدمت نمایش بود. صدها نمونه اینچنینی در ایران و خارج از ایران وجود دارند.
آقای رحمانیان در «موسیقی – نمایش هفت ترانه ی قدیمی» از موسیقی به گونه ای دیگر استفاده می کند. او ادغامی از نمایش و کنسرت موسیقی را به معرض تماشا می گذارد. وقتی گروه موسیقی می نوازد ، هیچ اتفاق نمایشی در صحنه رخ نمی دهد. (اگر هر ترانه را فقط شش دقیقه فرض کنیم، حدود 40 دقیقه از اجرای این نمایش بدون حرکات نمایشی بود). گروه موسیقی، هفت ترانه مختلف را به صورت کامل (از ابتدا تا انتها) مابین هفت صحنه نمایشی (نه بخاطر تعویض صحنه ها، زیرا که صحنه ها قادر بودند بدون یک آهنگ کامل هم تعویض شوند) اجرا می کند درست مثل یک کنسرت واقعی. حتا گروه موسیقی در افکتهای صوتی نمایش هم دخالت نمی کند. در واقع، گروه موسیقی می توانست کنسرتی از هفت ترانه ی قدیمی را برگزار کند بی آنکه به گروه نمایش احتیاج داشته باشد و گروه نمایش می توانست هفت صحنه را به صحنه ببرد بی آنکه به گروه موسیقی زنده احتیاج داشته باشد. رحمانیان با به کار بردن اسم «موسیقی – نمایش» نشان می دهد که در حال تجربه کردن است. تجربه ای که بنظر می آید در جهت مشکل گشایی تئاتر مهاجر برای جذب تماشاچی بیشتر باشد.
6- منظره (Spectacle)
استفاده از لباس، گریم، نور، افکت های صوتی و اسلاید، فیلم و غیره، برای عرضه صحنه های نمایش، به طور کلی «منظره»ای (Spectacle) است که جلوی چشم تماشاچی قرار می گیرد.
سادگی منظره ی کلی، در نمایش«هفت ترانه ی قدیمی» خود دلنشین بود. از دکور و نورپردازی و افکتهای صوتی خبری نبود، اما فیلمی بدون صدا (توجه داشته باشید صحبت از فیلم است نه اسلاید) برای هر صحنه در نظر گرفته شده بود مثل متروی صادقیه ( صحنه اول) یا ترمینال چالوس – نوشهر (صحنه دوم) که در عمق صحنه نمایش داده می شد. دوربین در مکانی کاشته شده بود و دقیقه ها، بی آنکه حادثه ای رخ دهد، از مکان به طریق طبیعت گرایانه (ناتورالیستی) فیلم برداری شده بود. این عمل، علاوه بر فضاسازی مناسب (نشان دادن مکان و حاشیه های آن مثل عابرین و ….)، زنده بودن و تحرک لازمه برای صحنه نمایش ( که بیشتر بر پایه مونولوگ گویی بود) را مهیا می کرد و صحنه را زنده نگه می داشت که بسیار مطلوب هم چشم نوازی می کرد. اما حیف که فیلمها به قدری کوتاه بود که به اجبار برای پوشش یک صحنه مجبور شده بودند یک تکه را کپی کرده و چند بار به دنبال هم نشان دهند که همین عمل از کیفیت اولیه آن به شدت کاست و چشم آزاری کرد.
لباس و گریم بازیگران ساده اما تاثیرگذار و باورکردنی بود.
مهتاب نصیر پور و هرمین عشقی با آنکه هرکدام چندین شخصیت را بازی می کردند، اما تراژدی که درون شخصیتهای نمایش نهفته بود را بخوبی ایفا کردند، به گونه ای که تماشاچی، در همه ی لحظه های بازی، مجذوب بازی آنان بود.
نمایش با حکایت تراژدی شروع شد و با حکایت تراژدی ادامه پیدا کرد و تمام شد. حکایتهایی که چندان با شناخت تماشاگر هم غریب و بیگانه نبود. من در فکر بودم که در این مقطع تاریخی که زندگی هر یک از مردم ایران خود یک تراژدی است ، چه باید کرد؟ می توان به شیوه سنتی تعزیه، حکایتهای تراژیک را به صورت تکراری بازگو کرد و به حال خود گریست. می توان هم به شیوه نوین، تماشاچی را به فکر انداخت. به فکر رهایی از مخمصه ای که گریبانگیرمان است تا امید و حرکت (در زندگی مان ) جوانه بزند.
Subscribe to:
Posts (Atom)